نمایشاگاه خودرو

عکس نمایشگاه خودرو تهران،نمایشگاه بین المللی خودرو شهر آفتاب،آخرین مهلت جهت ثبت‌نام در پاویون ایران در نمایشگاه اتومکانیکای استانبول

نمایشاگاه خودرو

عکس نمایشگاه خودرو تهران،نمایشگاه بین المللی خودرو شهر آفتاب،آخرین مهلت جهت ثبت‌نام در پاویون ایران در نمایشگاه اتومکانیکای استانبول

4f/ss (71)

جمعه, ۵ آبان ۱۳۹۶، ۱۱:۵۹ ق.ظ

4f/ss (71)

خلافت انسان در قرآن

اگر آدمی بخواهد دقیقاً بفهمد که انسان چگونه موجودی است واز کجا آمده و برای چه در این دنیا و در این زمین قرار داده شده و به سوی چه هدفی باید حرکت کند لازم و ضروری است که داستان حضرت آدم(ع)را از منظر قرآن و عترت علیهم السلام بررسی نماید چرا که آدم(ع)اولین نماینده از نسل بزرگ بشریت است و نظام رفتاری خداوند با او که از برنامه خداوندی نشأت می گیرد به نوعی بیانگر نظام رفتاری خداوند با همه بشریت است و در خلال این برنامه و رفتارها می توان دریافت که انسان چگونه موجودی است و از کجا آمده؟ و برای چه دراین دنیا و در این زمین قرار داده شده؟ و به سوی چه هدفی باید در حرکت باشد؟

در بین همه مقوله ها و موضوعات مرتبط با حضرت آدم(ع)یکی از موضوعاتی که شاید نسبت به بقیه از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است و با فهم صحیح آن می توان به بسیاری از سوالات کلیدی انسانها پاسخ داد موضوع خلیفه است.که در داستان آدم (ع)بسیار پررنگ است و بسیار جلب توجه می کند.اینکه خداوند آدم(ع)را به عنوان خلیفه خود معرفی می کند این خلیفه به چه معنا است؟و این خلیفه چه وظایفی را دارد؟

قبل از پرداختن به تعریف لغوی خلیفه ابتدا باید ببینیم که خداوند این موضوع را برای اولین بار در چه سوره و چه آیه ای طرح نموده سپس با توجه به آیه مورد نظر و نیز آیات مرتبط در قبل و بعد آن مفهوم خلیفه را استخراج نموده و بر اساس این مفهوم ترجمه لغوی مناسبی برای خلیفه ارائه دهیم.

اولین باری که خداوند واژه خلیفه را برای آدم مطرح می نماید در سوره بقره آیه 30 می باشد با کمی بررسی و دقت در می یابیم که آیات 29 الی 38 سوره بقره درباره مفهوم خلیفه سخن بسیار دارد و با توجه و تدبر در این آیات می توانیم مفهوم خلیفه را بهتر بدست آوریم لذا مفهوم خلیفه را با توجه به آیات 29 الی 38 سوره بقره تحت عناوین زیر مطرح می نماییم.

1- جمیع آنچه را که خداوند در زمین خلق نموده برای خلیفه و خلیفه شدن آفریده است.

خداوند در آیات 29 سوره بقره می فرماید:هوَ الّذی خَلَقََ لَکُم ما فِی الاَرضِ جَمیعا:او کسی است که آفریده برای شما آنچه را که در زمین است – سوالی می کنیم منظور خداوند از شما (کُم)که همه چیز در زمین برای آنها آفریده شده چه کسانی هستند؟خداوند پس از این بیان بلافاصله در آیه بعدی موضوع خلیفه را مطرح می نماید.

وَاِذ قالَ رَبُّکَ لِلملائِکَه اِنّی جاعِلٌ فی الاَرض خلیفه: و زمانی که پروردگارت به ملائک گفت همانا من می خواهم در زمین خلیفه قرار دهم و نیز با توجه به واو عطف در ابتدای آیه 30 که ارتباط مفهومی با آیه 29 رابیان می کند همچنین واژه مشترک فِی اَلاَرض در دو آیه می توان دریافت منظور خداوند از (کُم)در آیه 29 همان خلیفه در آیه 30 است و چون ضمیر جمع(کُم)آمده این مفهوم نیز برداشت می‌شود که خداوند هر آنچه را که در زمین آفریده برای کسانی است که در جهت خلیفه شدن گام بر می دارند.سپس خداوند آنها را بعنوان خلیفه خود در زمین قرار می دهد.

2- خداوند،خلیفه را بر می گزیند و به خلافت منصوب می نماید.

بر اساس آیه 30 سوره بقره این خداوند است که موضوع خلیفه را مطرح و او را برمی گزیند آنجا که به ملائک می فرماید: وَاِذ قالَ رَبُّکَ لِلملائِکَه اِنّی جاعِلٌ فی الاَرض خلیفه:و زمانی که پروردگارت به ملائک گفت همانا من در زمین خلیفه قرار می دهم.

3- خلیفه باید ربوبیّت خدا را خلافت کند یعنی خلیفه ربّ باشد و چون محصول ربوبیت تربیت است پس وظیفه خلیفه تربیت است.

خداوند از اسماء و صفات بسیاری بر خوردار است و هر زمان که بخواهد کاری انجام دهد از طریق یکی از اسماء یا صفاتش آنرا انجام می دهد.باتوجه به آیه 30 سوره بقره درمی یابیم که خداوند با ربوبیتش می خواهد خلافت را ایجاد کند چرا که می فرماید: وَاِذ قالَ رَبُّکَ و زمانی که گفت ربِّ تو وچون خداوند از باب ربوبیت خود سخن گفته و بعد موضوع خلیفه را مطرح می نماید و می توان فهمید که ارتباطی بین واژه رب و خلیفه وجود دارد و این خلیفه باید خلیفه ربوبیت خداوند باشد.و چون محصول ربوبیت،تربیت است پس اسن خلیفه باید مربی باشدو به تربیت بپردازد.

4- خلیفه از جنس انسان است و انسان ظرف مناسبی برای خلافت است.

پر واضح است که موضوع خلیفه در این آیات درباره آدم(ع)است و چون آدم(ع)از جنس انسان است پس خلیفه باید از جنس انسان باشد همچنین این موضوع با خطاب به ملائکه مطرح می شود و آنان عکس العمل نشان می دهند و خود را سزاوار خلافت می دانند که می گویند:وَ نَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِک وَ نُقَدِسُ لَک :و ما تو را تسبیح و تقدیس و تحمید می کنیم و خداوند در پاسخ به آنها می فرماید:اِنّی اَعلَمُ ما لا تَعلَموُن یعنی من چیزی را می دانم که شما نمی دانید سپس وَعَلََّمَ آدَمَ الاَسماءَ کُلَّها مطرح می شود در نتیجه این انسان است که می تواند ظرف مناسبی برای خلافت ربوبیت باشد.

5- شأن انسانی که خلیفه است از شأن همه ملائک نزد خدا برتر و بالاتر است.

چون خداوند موضوع خلیفه را با خطاب به ملائک مطرح می کند و به آنها می فرماید که شما خلیفه من نیستید و خلیفه من از جنس انسان است و این خلیفه ویژگی هایی دارد که شما ندارید و نیز ظرف مناسبی برای خلافت من است که شمای ملائک اینگونه نیستید و در آیات بعدی با طرح موضوع انباء آدم(ع)به ملائک و در نهایت سجده ملائک به آدم(ع)در می یابیم که این انسانی که قرار است خلیفه رب باشد و شأن و جایگاهش نزد خدا از همه ملائک برتر و بالاتر است.

6- خلیفه در زمین خلافت می کند و به بیانی دقیق تر مرکز فرماندهی خلیفه در زمین است.

خداوند اصرار دارد که با کلمات جاعِلٌ فی الاَرض در آیه 30 بفهماند که خلیفه در زمین خلافت می کند چرا که قیدجعل به زمین(فِی اَلارض) برمیگردد نه به خلیفه وجالب است که با طرح موضوع خلیفه در بین ملائک و انباءآدم(ع)به ملائک و سجده ملائک به آدم(ع)به این مفهوم جلب توجه‌ می‌کندکه محدوده خلافت خلیفه فقط زمین نیست و این خلافت در عوالم دیگر نیز جاری است چون ملائکه از جنس عالم برزخ هستند پس حداقل این خلافت محدوده عالم برزخ به پایین است درنتیجه زمین می شود مرکز خلافت خلیفه و مرکز فرماندهی خلیفه.

7- خلیفه اهل فساد و خونریزی نیست.

ملائکه پس از بیان خداوند دربارۀ خلیفه قرار دادن انسان در زمین عکس العمل نشان داده و بعنوان اولین بیان می گویند:اَتَجعَلُ فیها مَن یُفسِدُ فیها وَ یَسفِکُ الدِِّماء:آیا در زمین کسی را قرار می دهی که فساد می کند و خونریزی می نماید.چون خداوند این بیان ملائکه را رد نمی نماید می فهمیم که بعضی از انسانها در زمین فساد و خونریزی بپا می کنند ولی خلیفه رب که از جانب خداوند انتخاب شده اهل فساد و خونریزی نسیت و در انتهای آیه خداوند نیز به آنها گوشزد می کند کهاِنّی اَعلَمُ ما لا تَعلَمون همانا من چیزی را می دانم که شما نمی دانید همچنین از این آیه می توان فهمید که همه انسانها در مسیر خلیفه شدن گام بر نمی دارند و بعضی اهل فساد و بعضی به جنگ و خونریزی می پردازند.

8- خلیفه کاری فراتر از تسبیح و تحمید و تقدیس خداوند را انجام می دهد.

ملائک به خدا عرضه می دارند که وَ نَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِک وَ نُقَدِسُ لَک:خدایا خلیفه می خواهی چه کار ما که تو را تسبیح و تحمید و تقدیس می کنیم از این بیان ملائکه فهمیده می شود که خلیفه علاوه بر تسبیح و تحمید و تقدیس خداوند بر اموری بالاتر از این امور باید بپردازدچرا که ملائکه نیز می‌توانند خدا را تسبیح و تحمید و تقدیس نمایند.اوج کار ملائک این است در صورتی که خلیفه رب به اموری فراتر نیز می پردازد.

9- معلم خلیفه خود خدا ست.خداوندمعلّم خلیفه است.

بر اساس آیه وَ عَلَّمَ آدَمَ الاَسماءَ کُلََّها برداشت می شود که معلم آدم(ع) که بعنوان خلیفه قرار است در زمین قرار گیرد خداوند است.

10- خلیفه علم همه اسماءرا از خداوند می آموزد و علم همه اسماءرامی داند.

وَ عَلَّمَ آدَمَ الاَسماءَ کُلََّها:و آموخت به آدم همه اسماء را.

11- خلیفه توان فراگیری و انباء(خبر دادن)همه اسماء را دارد.

خداوند علم همه اسماء را به آدم(ع)تعلیم می دهد(وَ عَلَّمَ آدَمَ الاَسماءَ کُلََّها)در صورتی که ملائکه نتوانستند از آن اسماءخبر دهند و انباء کنند (ثُمَّ عَرَضَهُم عَلَی المَلائِکَه فَقالَ اَنبِئونی بِاَسماءِهؤُلاءِ اِن کُنتُم صادِقین- قالوُ سُبحانَک لا عِلمَ لَنا اِلاّ عَلَّمتَنا اِنَّکَ اَنتَ العَلیمُ الحَکیم)سپس آدم(ع) به دستور خداوند بعد از فراگیری همه اسماءشروع به انباء آن به ملائک می کند.و نبوت آدم(ع)با انباء به ملائک آغاز می شود.ولی ملائکه نه توان فراگیری انباء اسماء راداشتند و نه توان انباء اسماء را.چرا که اگر ظرفیت آن را می داشتند خداوند حتماً آنها را آگاه می ساخت.

12- خلیفه به اذن الهی انباء می کند.

قالَ یا آدَمُ اَنِبهُم بِاَسمائِهِم:گفت ای آدم به اسماء آنها ملائکه را خبر کن.

13-خلیفه عالم به غیب و شهود است.

موضوع اسماء موضوعی است که به عالم غیب ارتباط دارد و ملائکه به عالم شهود احاطه داشتند و آدم(ع)به موضوعی انباء می کند که مربوط به فراتر از عالم شهود یعنی عالم غیب است زیرا خداوند پس از انباء آدم(ع)به ملائکه می فرماید:اَلَم اَقُل لَکُم اِنّی اَعلَمُ غَیبَ السَّمَواتِ وَ الاَرض:آیا به شما نگفتم که من دانای به غیب آسمانها و زمین هستم و خلیفه باید عالم به غیب باشد تا عالم به اسماءباشد.

14- خلیفه کسی است که باوجه اسمائی اهل بیت(ع)آشناست و آن وجوه رانبوّت می کند.

خداوند در آیه 31 پس از تعلیم همه اسماء به آدم(ع)آن اسماء را به ملائک عرضه می کندو از آنها می خواهد که به اسماء اینان(هؤُلاءِ)او را خبر دهند اگر در کلام خود صادقند- (وَعَلََّمَ آدَمَ الاَسماءَ کُلَّهاثُمَّ عَرَضَهُم عَلَی المَلائِکَه فَقالَ اَنبِئونی بِاَسماءِهؤُلاءِ اِن کُنتُم صادِقین)خداوند در ابتدا جهت تعلیم آدم(ع)واژه اسماء را بکار می برد ولی در ادامه موضوع اسماء را با واژه هؤلاءِ (اینان)تکمیل می کند و منظور خدا را از اسماء بیان می نماید.واز ملائکه می خواهد اسماء هؤلاءِ(اینان) را بیان کنند ودر آیه 33 بعد از اقرار ملائکه به عدم توانایی در انباءِ اسماء به آدم(ع)می فرماید که ملائکه را به اسماء آنها (اسمائِهِم)آگاه کند حال سؤال می کنیم که منظور از هؤلاءِ(اینان)در آیه 31 و هِم(آنها- ایشان)که به هؤلاءِ برمی گردد در آیه 33 چه کسانی هستند؟

در روایات به صراحت بیان شده که ملائکه با انوار اهل بیت(ع)که حول عرش در گردش بودند آشنا بودند حتی تسبیح و تحمید و تقدیس خداوند را از آنها فراگرفته بودند ولی با وجوه بالاتر اهل بیت(ع)یعنی وجه اسمائی آنها آشنا نبودند بلکه توان فهم و انباء آنرا نیز نداشتند و آدم(ع)آنها را با این وجوه برتر اهل بیت(ع)آشنا می سازد از مطالب ذکر شده می توان دریافت که یکی از مهم ترین وظایف خلیفه این است که همه انسانها را بلکه ملائکه را با وجوه مختلف اهل بیت(ع)آشنا می سازند و از آن وجوه به مردم خبر دهند.

15- خلیفه کسی است که بتواند موضوعاتی را از عالم غیب در یابد و در عالم شهود انباء کند و خلیفه نبی نیز هست.

چون موضوع اسماء مربوط به عالم غیب است و این موضوع در آیه33 به صراحت بیان شده پس معلوم می شود که خلیفه عالم به غیب بوده و می تواند آنرا در عالم شهود انباء کند حال می توان تعریفی از نبوت را در اینجا مطرح کرد که نبی کسی است که از عالم غیب خبر می دهد و خلیفه،نبی نیز هست.

16- خلیفه به اذن الهی آشکار و پنهان عالم را می داند.

از آنجا که خداوند علم اسماء را که مربوط به غیب عالم است به آدم(ع)می آموزد تصریح وَ اَعلَمُ ما تُبدُونَ وَ ما کُنتُم تَکتُموُن در آیه 33 بر این نکته اشاره دارد که خداوند آشکار و پنهان عالم را نیز به خلیفه اش نشان می دهد.

17- همه ملائک تحت فرمان خلیفه هستند.و خلیفه مربی تمام ملائک است.

بعد از اینکه خداوند توان آدم(ع)را به رخ ملائک می کشد در آیه 34 به آنها امر می کند تا به آدم(ع)سجده کنند(وَاِذقُلنا لِلمُلائِکَهِ اسجُدُوالِآدَم).سجده یعنی اطاعت یعنی در اختیار بودن خداوند با امر به سجده می خواهد این معنا را بفهماند که ای ملائکه خلیفه من مربی شما ست(بر اساس آیات 30-31-32)و شما باید تحت فرمان و اطاعت او باشید.و نیز این مفهوم را نیز می توان برداشت کرد که در قبال خلیفه باید رفتار خاصی از خود نشان داد که در اینجا ملائک امر به سجده می شوند.

18- خلیفه دشمنی دارد به نام ابلیس که خود را برتر از خلیفه می بیند.واین دشمن از فرمان خداوند سرپیچی نموده است.و دشمن قسم خورده انسان است.

بعد از اینکه همه ملائک به آدم(ع)سجده نمودند دیده می شود که موجودی از طایفه جنّ که در بین ملائک می زیسته از سجده بر آدم(ع)اِبا می کند و خود را برتر از او می شمارد(استَکبَرَ)و از کافران می شود(وَکانَ مِنَ اَلکافرِین)سپس خداوند آدم(ع)را و همسرش را در بهشت قرار می دهد و به آنها اجازه استفاده از تمام نعمات بهشتی را می دهد مگر یک چیز که می فرماید به این درخت نزدیک نشوید(وَلا تَقرَبا هذِهِ الشَّجَرَه)که اگر نزدیک شدید از ظالمین خواهید بود(فَتَکوُنا مِنَ الظّالِمین).

اما متأسفانه آدم(ع)و همسرش توسط شیطان که همان ابلیس است وسوسه می شوند و شیطان آن دو را به خوردن آن درخت ممنوعه تشویق و تحریص می نماید و آنها از آن درخت به اندازه چشیدن می خورند بعد از خوردن آن درخت آدم(ع)و همسرش از بهشت اخراج می شوند و در جای دیگری از زمین که خالی از زیباییها و نعمات بهشتی است قرار داده می شوند(فَاَزَ لَّهُمَا الشَیطانُ عَنها فَاَخرَجَهُما کانا فیه)از این آیات و مفاهیم مطرح شده در آن درمی یابیم که موجودی بنام ابلیس یا شیطان از ابتدا با سجده نکردن بر آدم(ع)دشمنی خود را با خلیفه خدا آغاز می کند و بعد از آن باعث اخراج آدم(ع)و همسرش از بهشت می شود.و قرار است انسان و ابلیس تا زمانی معین در زمین با یکدیگر در جنگ و ستیز باشند(وَقُلنَا اهبِطوُا بَعضَکُم لِبَعضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُم فِی الاَرضِ مُستَقَرٌ وَ مَتاعُ اِلی حینٍ)

19- خداوند خلیفه اش را حمایت می کند بلکه او را ارتقا می بخشد و نمی گذارد توسط شیطان ضایع شود.

بعد از اینکه شیطان آدم(ع)را وسوسه کرد و باعث خروج او از بهشت شد و آدم(ع)در فضای بدی در مقایسه با بهشت قرار گرفت خداوند او را رها نکرد بلکه با موضوعی به نام کلمات او را ارتقاءبخشید.

آدم(ع)با وجه اسمائی اهل بیت(ع)آشنا بود و خداوند بعد از هبوط آدم(ع)او را با وجه کلماتی اهل بیت(ع)آشنا می کند و با کلمات دست او را می گیرد و ارتقا می بخشد و بواسطه کلمات توبه او را می پذیرد(فَتَلَقّی آدَمُ مِن رَبِّه کَلَماتٍ فَتابَ عَلَیهِ اِنَّه هُوَ التََّوّابُ الرَّحیم)

در روایات داریم که جبرئیل به خدمت آدم(ع) رسید و به او کلماتی را آموخت تا به واسطه آن کلمات از خداوند طلب توبه نماید. آدم(ع)گفت:یا حمیدُ به حق محمد- یا عالیُ بحق علی- یا فاطرُ بحق فاطمه- یا محسنُ بحق الحسن- یا قدیمُ الاحسان بحق الحسین و گویا آدم(ع)فقط با وجه کلماتی پنج تن آشنا شد و بواسطه آنان توبه اش پذیرفته شد.

20- خلیفه در زمین تحت هدایت الهی است و وظیفه او تبعیت از این هدایت است.

بعد از هبوط دوم آدم(ع)خداوند می فرماید:قُلنَا اهبِطُوا مِنها جَمیعًا فَاِمّا یَاتِیَنََّکُم مِنّی هُدًی فَمَن تَبِعَ هُدایَ فلاخَوفٌ عَلَیهِم وَ لاهُم یَحزَنُون یعنی:گفتیم همگی از آن جایگاه هبوط کنید پس اگر زمانی از جانب من هدایتی به سوی شما آمد پس هر کس از آن تبعیت کند و هیچ ترس و حزنی نخواهد داشت.

از این آیه که آیه 38 سوره بقره است در می یابیم که علاوه بر القاء کلمات بر آدم(ع)او روی زمین نیز تحت هدایت الهی می باشد.خداوند هیچ وقت خلیفه اش راتنها به حال خود وا نمی گذارد.اما این مطلب را نیز گوش زد می نماید که خلیفه باید اهل تبعیت باشد و همه جانبه از هدایت پیروی کندکه اگر اینگونه رفتار نماید به هیچ ترس و حزن و اندوهی دچار نخواهد شد.

21- انسان برای خلافت آفریده شده است.

زمانی که خداوند در آغاز خلقت انسان از بین تمام واژه ها موضوع خلیفه را برای اولین بشر مطرح می نماید این پیامی است به همه انسانها که باید در جهت خلیفه شدن گام بردارند تا خداوند آنها را خلیفه خودش نماید.

حال با توجه به مفاهیم ارائه شده چه معنای لغوی مناسبی و صحیحی را می توانیم برداشت کنیم که در شأن خلیفه خدا باشد.

یک بار دیگر مفاهیم خلیفه را بصورت اجمالی مرور کنیم.

خلیفه انسانی است که توسط خدا برگزیده و تحت تعلیم و تربیت خدا قرار می گیرد و فقط به اذن الهی رفتار می کند خلیفه عالِم به غیب و شهود عالَم است و ملائکه تحت انقیاد و اطاعت او هستند.

خلیفه وظیفه دارد مردم را با وجوه اهل بیت(ع)آشنا کند بلکه آنها را به سوی اهل بیت(ع)حرکت دهد.خلیفه انسانی است که دشمن سر سختی بنام ابلیس دارد که هر زمان این خلیفه بخواهد با نظر شخصی خود حرکت کند و از تحت اطاعت خداوند خارج شود ابلیس بر او غلبه می نماید ولی زمانی که ابلیس او را از مسیر صراط خارج کرد این خداوند است که خلیفه را تحت حمایت خویش قرار می دهد و نمی گذارد توسط شیطان ضایع شود بلکه توبه او را پذیرفته و او را نیز ارتقا می بخشد و این ارتقاء یعنی آشنا شدن با وجوه اهل بیت(ع).

خلیفه انسانی است که محصول کارش باید تربیت باشد زیرا قرار است خلیفه رب باشد او مردم را برای خلیفه شدن تربیت می کند و این خلیفه از زمین بر همه عوالم خلافت می نماید.و او اهل فساد و خونریزی نبوده وهمیشه در پی اصلاح است.

در ترجمه لغوی خلیفه در کتاب لغت معانی مختلفی بیان شده که در بین همه آنها معنای جانشینی بسیار مورد توجه قرار گرفته است و اگر ما بخواهیم با توجه به مفاهیم مطرح شده معنای جانشینی را انتخاب کنیم نمی توانیم در این معنا تمام مفاهیم را قرار دهیم زیرا جانشین فرمان رئیس خود را اجرا می کند و خلیفه در مفاهیم ارائه شده مجری نیست بلکه فراتر از مُجری است . مُجری بودن نوعی واسطه و حائل نیز می باشد در صورتیکه هیچ واسطه و حائلی نباید بین خدا و بندگانش باشد و چون خلیفه می خواهد انسانها را تربیت کند نباید این تربیت به صورت واسطه ای جلوه کند و این مشکل نوعی شرک خفّی نیز به شمار می آید.

همچنین درباره خلیفه به معنای جانشین مطرح شده است که خلیفه کسی است که بعد از مستحلف عنه قرار می گیرد و در خَلف و ورای او واقع می شودپس اگر مستحلف عنه همواره حضور داشته باشد و هرگز غیبت نکند استخلاف و جانشینی نسبت به او معنی نخواهد داشت با توجه به این که خداوند محیط به همه چیز است و همیشه حضور دارد خلیفه بودن انسان به معنای جانشینی معنی نمی دهد پس باید این معنا درباره خداوند توجیه شود.

همانطور که می دانیم همه چیز و همه کس توسط خدا آفریده شده است و این خداست که دارد خدائی می کند و هر چیزی را به سوی هدف تعین شده اش تربیت و هدایت می کند.حال با این نگاه توحیدی معنای خلیفه را اینگونه بیان می داریم که چون خلیفه همه را تربیت و هدایت می نماید و صحیح نیست که خداوند خودش مستقیماً این کار را انجام دهد پس انسان شایسته ای که توان خلیفه شدن را در او قرار داده برمی گزیند و از طریق او و از مجرای او عالم و آدم را تربیت و هدایت می‌نماید و هر فعلی که خلیفه انجام میدهد در حقیقت خدا انجام داده و این خداوند است که از طریق خلفای خود حرف می زند و رفتار می نماید.این معنای از خلیفه به عنوان مجرا می تواند ظرف مناسبی برای همه مفاهیم مطرح شده باشد.

مَجرا محیطی و فضائی است که هیچ چیزی در آن نیست و فقط قرار است چیزی از آن فضای توخالی عبور کند انسانی که قرار است خلیفه و مجرای ربوبیت خدا باشد سعی می کند که چیزی نباشد حتی برای خود در مقابل خداوند احساس شخصیت نیز ننماید چرا که هر مَن گفتنی در نظام الهی یعنی کوچکتر شدن و بالاخره بسته شدن آن مجرا و زمانی که آن مجرا بسته شود دیگر مشیت الهی از آن عبور نمی کند.این معنای از خلیفه درباره اهل بیت(ع)نیز وجود دارد زمانی که در زیارتها و ادعیه دقت می کنیم در میابیم که خود اهل بیت(ع)ما را به سوی واژه بنام باب دعوت می کنند و می گویند ما باب الله هستیم،باب یعنی فضایی که در آن چیزی نیست و حجابی وجود ندارد در دعای ندبه می خوانیم این باب الله اَلذی منه یؤنی خطاب به امام زمان(عج)عرضه می داریم که شما باب الله هستید یعنی خدائی خدا از طریق و مجرای شما صورت می‌پذیرد.البته این نکته نیز باید مطرح شود که مجرا بودن اهل بیت(ع) تا مجرا بودن سایر خوبان بسیار متفاوت است که چون توضیح آن در موضوع این نوشتار نمی گنجد،تشریح آن را به مطلب مستقلی پیرامون آن ارجاء می دهیم.

اکنون باتوجه به مفاهیم مطرح شده در آیات 29 الی 38 سوره بقره درباره خلیفه به این نتیجه رسانده می شویم که بهترین معنابرای این واژه معنای مجرا بودن می باشد و مجرا انسانی است که از طریق او خداوند در روی زمین عالم و آدم را به سوی بهترین مقصد تربیت،هدایت و ولایت می کند.



قیمت: 100 تومان

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۸/۰۵
posteo posteo

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی